با درد تو کس منت مرهم نپذیرد


با درد تو کس منت مرهم نپذیرد

با درد تو کس منت مرهم نپذیرد


با درد تو کس منت مرهم نپذیرد

با درد تو کس منت مرهم نپذیرد


با درد تو کس منت مرهم نپذیرد

با درد تو کس منت مرهم نپذیرد


با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد

با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد
با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد
با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد
با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد
با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد
با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد
تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست
تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست
تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست
تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست
تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست
تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست
تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست
کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد
کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد
کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد
کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد
کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد
کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد
کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد
آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان
آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان
آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان
آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان
آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان
آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان
آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان
در عرض وی انگشتری جم نپذیرد
در عرض وی انگشتری جم نپذیرد
در عرض وی انگشتری جم نپذیرد
در عرض وی انگشتری جم نپذیرد
در عرض وی انگشتری جم نپذیرد
در عرض وی انگشتری جم نپذیرد
در عرض وی انگشتری جم نپذیرد
پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را
پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را
پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را
پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را
پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را
پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را
پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را
دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد
دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد
دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد
دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد
دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد
دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد
دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد
بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست
بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست
بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست
بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست
بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست
بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست
بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست
بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد
بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد
بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد
بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد
بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد
بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد
بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد
در معرکهٔ عشق تو عقلم سپر افکند
در معرکهٔ عشق تو عقلم سپر افکند
در معرکهٔ عشق تو عقلم سپر افکند
در معرکهٔ عشق تو عقلم سپر افکند
در معرکهٔ عشق تو عقلم سپر افکند
در معرکهٔ عشق تو عقلم سپر افکند
در معرکهٔ عشق تو عقلم سپر افکند
کان حمله که او آرد رستم نپذیرد
کان حمله که او آرد رستم نپذیرد
کان حمله که او آرد رستم نپذیرد
کان حمله که او آرد رستم نپذیرد
کان حمله که او آرد رستم نپذیرد
کان حمله که او آرد رستم نپذیرد
کان حمله که او آرد رستم نپذیرد
گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم
گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم
گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم
گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم
گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم
گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم
گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم
ای شوخ برو کز تو کس این دم نپذیرد
ای شوخ برو کز تو کس این دم نپذیرد
ای شوخ برو کز تو کس این دم نپذیرد
ای شوخ برو کز تو کس این دم نپذیرد
ای شوخ برو کز تو کس این دم نپذیرد
ای شوخ برو کز تو کس این دم نپذیرد
ای شوخ برو کز تو کس این دم نپذیرد